- هم چنان
- آن سان آن گونه آن طور، مثل آن مانند آن، چنان کس (درین صورت تواند بپای وحدت و نکره ملحق گردد) : چنان چون مر ترا باید جوانی مرو را نیز باید همچنانی. (ویس و رامین)، بهمان شکل بهمان صورت: موسی - علیه السلام - لب او را (عصا را) بگرفت همچنان عصا شد که بود، یکسان بی تفاوت: دیگر روز دفن کردند و ماتم بسزا داشتند و فضل همچنان جمله لشکر و حاشیت راگفت: سوی بغداد باید رفت، مثل سابق کماکان فعالیت مردم برای چراغانی همچنان ادامه دارد، با وجود اینکه در صورتی که: گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش چون عذار محبوبان همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوز. (گلستان) یاهم چنان (همچنان) که. همان گونه که: همچنان که او را در عالم مجازی بمرتبه سروری و فرماندهی مخصوص گردانیده است
معنی هم چنان - جستجوی لغت در جدول جو
- هم چنان ((هَ. چُ))
- آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن، (صفت به جای موصوف) چنان کس، به همان شکل، به همان صورت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دو سوار که پهلو به پهلو حرکت کنند، همدوش، همراه
همچنان
ماننداین همچون این بهمین نحو: و همچنین جمله اجزای دیگر از نفس همین حکم را دارند، نیز هم ایضا: گفت... همچنین گفت
همان اندازه: قصاص کنند مر برنده دست خویش را بکشتن و جراحت کننده خویش را بجراحت کردن همچندان... . تا بدین قیاس بتن آدمی همچندان که گرمی بود همچندان سردی بود و همچندانک تری بود همچندان خشکی بود
همراه و برابر هم سیر، دو سوار که با یک سرعت و بیک راه روند
کماکان
همان گونه مانند آن، به آن روش، همان طور
همانطور، چنان که بود
معادله
یار و مصاحب، همنشین، به هم نزدیک شده
دو تن که در کنار هم یا در آغوش هم باشند
هم روزگار، معاصر، هم دوره، هم عصر، دارای زمان یکسان
همچنین
تساوی برابری معادل
دوکبوتر که یکی از آنها نقش ماده را بازی کند
تساوی: و برابری یکی است بعرضی وضعی و همچنانی یکی است بخاصیتی
هم اکنون همین دم همین لحظه
دو تن که یکدیگر را درآغوش گیرند در کنار گیرنده
همنشین، همکت، همدم، یار مصاحب
حرکت پهلو به پهلوی هم (سواره یاپیاده)، برابری
هم دوره هم عصر معاصر
کسی که با دیگری درتکلم بزبانی شرکت دارد، همدمی که سخن شخص را نیک دریابد: هر که او از همزبانی شد جدا بی زبان شد گر چه دارد صد نوا. (مثنوی)
دارای یک نشان و علامت، دارای یک طرز و روش
معادله، برابری
همین دم، همین لحظه
هر یک از دو یا چند تن که به یک زبان و یک لغت صحبت کنند، کنایه از هم دل، کنایه از همنشین
Concurrent, Simultaneous
Congruent
congruente
simultâneo